یکی از مهمترین چالشهایی که پرستاران ایرانی با آن روبهرو هستند، فشار کاری شدید و ساعتهای کاری طولانی است. بسیاری از پرستاران بهدلیل کمبود نیروی انسانی و امکانات در بیمارستانها مجبورند شیفتهای طولانی و طاقتفرسای کاری را تحمل کنند. علاوه بر این، شرایط سخت اقتصادی و پایین بودن حقوق و مزایای پرستاران باعث شده بسیاری از آنها برای تأمین نیازهای روزمره خود و خانوادههایشان با مشکلات زیادی مواجه شوند. در مقایسه با سایر مشاغل، حقوق پرستاران به هیچوجه متناسب با حجم کار و مسئولیتهای سنگینی که دارند نیست.
از دیگر معضلات این شغل، نگرانی همیشگی پرستاران و خانوادههایشان از ابتلا به بیماریهاست. پرستاران بهدلیل ارتباط مستقیم با افراد مبتلا به بیماریهای مختلف از جمله بیماریهای واگیردار و خطرناک، همیشه در معرض خطر قرار دارند. بهویژه در دوران شیوع بیماریهای همهگیر مانند کرونا، این نگرانیها بهحدی رسید که بسیاری از خانوادهها نگران سلامت عزیزان خود بودند و این مسأله فشار زیادی بر روحیه و روان پرستاران وارد کرد.
در کنار همه این مشکلات، تعداد زیادی از پرستاران ایرانی بهدلیل شرایط سخت شغلی و اقتصادی تصمیم به مهاجرت گرفتهاند و در سالهای اخیر، بسیاری از پرستاران راهی کشورهای دیگر شدهاند تا در آنجا شرایط کاری بهتری داشته باشند. حقوق مناسب، امکانات بهتر و شرایط زندگی مطلوبعواملی است که باعث شده پرستاران ایرانی به فکر مهاجرت بیفتند؛ اما این مهاجرتها نهتنها به کاهش نیروی انسانی در بیمارستانها منجر شده بلکه بر مشکلات پیش روی کادر درمان در کشور نیز افزوده است.
با وجود همه این سختیها، پرستاران همچنان با عشق و مسئولیتپذیری بهکار خود ادامه میدهند. آنها در کنار بیماران، نهتنها به درمان جسمی بلکه به تسکین دردهای روحی نیز میپردازند. پرستاران ایرانی هر روز با چالشهای مختلف روبهرو هستند اما در نهایت، عشق به انسانها و خدمت به جامعه است که به آنها انگیزه میدهد. امیدواریم روزی برسد که این قهرمانان خاموش آنطور که شایسته است از نظر مالی و معنوی مورد توجه و حمایت قرار گیرند. برای شنیدن صدای مدافعان سلامت به بیمارستان رفتم و پای درددلهای دو پرستار مهربان و دلسوز نشستم و سعی کردم بخشی از دغدغههایشان را بازگو کنم.
مسئولان، مشکلات پرستاران را جدی بگیرند
در ساعت ملاقات که وارد بیمارستان شدم، فضای شلوغ و پرهیجان اورژانس با صدای زنگ دستگاهها و قدمهای سریع پرستاران، لحظهای از جنب و جوش و تلاش مداوم خالی نمیشد. پرستاران در گوشه و کنار بیمارستان، از اورژانس تا بخشهای مختلف، با چهرههایی خسته اما مصمم، بدون وقفه مشغول رسیدگی به بیماران بودند. بهدلیل بوی مواد ضدعفونیکننده و صدای آرام نفس کشیدن بیماران هوا کمی سنگین بود. در میان آن شلوغی، چشمم به پرستاری افتاد که با آرامش خاصی در حال یادداشتبرداری بود و لبخندی گرم بر لب داشت. بهسمتش رفتم و با سلام و احوالپرسی و بازکردن سر صحبت، خواستم بدانم که یکی از مهمترین چالشهای دوران کاریاش چیست.
فاطمه با چشمانی که ازخستگی کمی قرمز شده بود، لبخند ملایمی زدوگفت: بیشترین چالش من همیشه مدیریت حجم بالای بیماران و کمبود نیروست. خیلی وقتها این فشار باعث میشد احساس خستگی و استرس زیادی داشته باشم اما سعی کردم تمام توانم را بگذارم و شرایط بیماران را بفهمم.وقتی حال بیماران بد است، برخی از آنها بدخلق و کمطاقت میشوند. با اینکه کار ما سخت است تلاش میکنیم با مهربانی و درک رفتار کنیم و آرامش بدهیم. این حرفه انتخاب ماست و باید سختیهایش را تحمل کنیم تا بتوانیم به همنوعانمان کمک کنیم.
وقتی از او درباره حقوق و مزایای شغلش پرسیدم سرش را به آرامی تکان داد و با لحنی ناامیدانه گفت: حقوق ما نسبت به زحمات و مسئولیتهایمان خیلی پایین است. این باعث شده انگیزهمان کم شود. شرایط اقتصادی برای همه سخت شده ولی برای ما سختتر است. چون درآمدمان با تلاش و ساعتهای طولانی کاریمان همخوانی ندارد. گاهی آنقدر سر کاریم که فرصت استراحت نداریم اما حقوقی که میگیریم کفاف زندگیمان را نمیدهد. در مقایسه با دیگر کشورها و شغلها، حقوق پرستاران بسیار پایین است. سالهاست این موضوع را مطرح کردهایم و وعدههای زیادی شنیدهایم اما تغییر ملموسی دیده نمیشود. تنها چیزی که ما را نگهداشته عشق به این حرفه است.
از دوران سخت شیوع کرونا پرسیدم. نفس عمیقی کشید و گفت: آن زمان واقعا ترسناک بود. همیشه سعی کردیم پروتکلهای بهداشتی را رعایت کنیم اما ابتدا تجهیزات کافی نبود. نگرانی زیادی داشتیم. خیلی از همکارانمان را از دست دادیم و خانوادههایمان هم به شدت احساس نگرانی میکردند و فشار روانی کار بالا بود. آن روزها بیشتر وقتها از خانواده دور بودم و این موضوع شرایط را سختتر میکرد. امیدوارم دیگر هیچوقت چنین روزهایی را تجربه نکنیم و همه مردم کشورم در سلامت زندگی کنند. وقتی از تأثیر این شغل روی زندگی شخصیاش پرسیدم، لحظهای سکوت کرد و سپس گفت: ساعتهای کاری طولانی باعث شده کمتر کنار خانواده باشم. خانوادهام همیشه از من حمایت کردهاند اما نگرانیشان بهویژه در دوران کرونا یا شیوع ویروسهای همهگیر بسیار زیاد بود. این شغل سخت و سنگین است اما عشق به بیماران باعث میشود سختیها را تحمل کنم.
فاطمه از خاطرهای به یادماندنی گفت که حال و هوایش را کمی بهتر کرد: یادم میآید یک بیمار بدحال که مدتها بستری بود خوب شد و از من تشکر کرد. آن لحظه حس رضایت عمیقی داشتم. خانواده بیمار برای تشکر دسته گل آوردند و این کار برایم بسیار ارزشمند بود. وقتی بیماران و خانوادهها تشکر میکنند انگار انرژی تازهای میگیرم و یادم میآید تمام سختیها ارزش تحمل کردن را دارد.
درباره مهاجرت پرستاران پرسیدم. با نگاهی جدی گفت: بیشتر بهخاطر حقوق پایین و شرایط سخت کاری است که خیلیها دنبال زندگی بهتر هستند. نبود فرصت پیشرفت و امکانات مناسب هم مزید بر علت شده ولی علاقه و حس مسئولیت نسبت به بیماران باعث میشود بعضیها بمانند و به هموطنان خدمت کنند. برخی هم بهدلیل وابستگی به خانواده و وطن نمیروند و شرایط را تحمل میکنند. چون کمک به بیماران هموطن بزرگترین انگیزه من است و عاشق حرفهام هستم تصمیم به ماندن در خاک وطنم گرفتم.
او در پایان صحبتهایمان با جدیت گفت: وزارت بهداشت و سازمانهای مرتبط باید پاسخگو باشند و مشکلات ما پرستاران را جدی بگیرند.
از لبخند بیماران انرژی میگیرم
صحبتهایمان که تمام شد، چشمم به پرستار دیگری افتاد که با لبخندی گرم در حال خوش و بش با یک بیمار بود. سمتش رفتم و شروع به گفتوگو کردیم. با نگاهی به چهره مینا که در بخش داخلی بیمارستان مشغول کار است، نمیتوان هیچ رد پای خوشی یا سادگی یافت. چشمانش پر از تجربههای تلخ و شیرینی است که در طول سالها دیده، لمس کرده و از سر گذرانده است. وقتی از او درباره چالشهای دوران کاریاش میپرسم، با لحنی که گویی زخمهای عمیق قلبش را باز میکند، پاسخ میدهد: بزرگترین چالشها برای من،احساس بیپناهی است.گاهی اوقات وقتی ازبیمارستان خارج میشوم، تمام فشارهایی که روزها تحمل کردهام به یکباره سنگینی میکند؛ بهخصوص وقتی از مسئولان حمایتی نمیبینیم یا وقتی امکانات آنطور که باید نیست. ولی بدتر از همه، برخوردهای نادرست برخی بیماران یا خانوادههاست. وقتی استرس دارند و وقتی دنیا برایشان به آخر میرسد، ما میشویم هدف خشم و ناامیدیشان. این سختترین قسمت کار است اما ما هیچوقت نمیتوانیم پشت بقیه را خالی کنیم.
این جملهها را با دلسردی و ناامیدی بیان میکند.صداولحنش حتی در این لحظه با یادآوری این چالشها رنگی از غم دارد.
وقتی از او درباره حقوق و مزایای کارش پرسیدم، انگار بار سنگینی بر دوشش میافتد: حقوق ما واقعا ناچیز است. وقتی به حجم کار و مسئولیتی که داریم نگاه میکنم، با خودم میگویم چرا اینقدر کم؟! در مقایسه با شغلهای دیگر یا حتی پرستاران کشورهای دیگر، فرق خیلی زیادی وجود دارد اما میدانید مسأله چیست؟ این کار را دوست داریم. عشق به کار پرستاری باعث میشود تلاش کنیم و از پا نیفتیم اما انتظاراتی هم داریم. انتظار داریم شرایط بهتر شود.
در آن لحظه، چشمانش به گوشهای خیره میشود. گویی در دنیای خودش غرق شده؛ جایی که خاطره سالهای سخت و بوی داروها و الکل هنوز در ذهنش است. از احساسش درباره دوران فعالیتش در زمان شیوع کرونا گفت: دوران خیلی سختی بود. شیفتهای طولانی سر کار بودیم و با تقریبا هر چیزی روبهرو میشدیم. خیلی خسته بودیم اما وقتی دیدیم میتوانیم به بیماران کمک کنیم، وقتی نگاهشان میکردیم و میدیدیم هنوز امید دارند، این امید به ما هم منتقل میشد ولی سختترین قسمت ماجرا برای من از دستدادن هموطنان و همکارانم بود. این از دستدادنها دلمان را میشکست. واقعا نمیدانم چطور گذشت ولی امیدوارم دیگر شاهد شیوع چنین بیماریهایی نباشیم.
در این لحظه صدایش نرمتر میشود. انگار هنوز با آن خاطرات دردناک درگیر است.
وقتی از تأثیر کار پرستاری بر زندگی شخصیاش میپرسم، آهی میکشد و میگوید: فشار کاری باعث شده خیلی وقتها با خانوادهام در ارتباط نباشم. مخصوصا در دوران کرونا نگرانیها همواره با من بود؛ خصوصا برای خانوادهام. میترسیدند من هم مبتلا بشوم چون بهخاطر کارم در تماس مستقیم با بیمارها بودم.
تلاش میکنم تعادل ایجاد کنم اما واقعا همیشه فشارهست.سختیها به همان اندازه که باماست، باخانوادههایمان هم هست.
بعد از چند لحظه مکث، یاد خاطرهای خوش میافتد: یکی از بیمارانی که خیلی حالش بد بود، بعد از چندماه بهبود پیدا کرد. وقتی از بیمارستان مرخص شد، دستش را گذاشت روی قلبش و گفت ممنونم که من را دوباره به زندگی برگرداندید. آن لحظه، فهمیدم این کار واقعا ارزش دارد. این قبیل لحظات، جبران همه سختیهاست.
او با لبخند ادامه میدهد: قدردانیها همیشه بهشکل تشکر کلامی نبوده ولی همکاران و مدیران هم گاهی ما را تشویق میکنند.میخواهندروحیهمان حفظ شود.گاهی فکرمیکنم اینقدردانیهاکافینیست اماوقتی میبینم بیماران بهبودپیدا میکنند،
همه چیز فراموش میشود. چیزی که بیشتر از همه انرژی میدهد، همین رضایت بیمار است. همین که میبینم یک نفر دوباره راه میرود و نفس میکشد، فورا به من انگیزه میدهد که بیش از پیش ادامه بدهم.
دستهایشرابه آرامی روی شانههایش میکشدوگوییدرتکتک این حرکتها، طنین فداکاری وخستگیهای شبانهروزیاش موج میزند.
در ادامه از او درباره دلایل مهاجرت پرستاران میپرسم، که در پاسخ میگوید: گاهی شرایط اقتصادی باعث میشود پرستاران بخواهند بروند. مهاجرت به کشورهای دیگر میتواند فرصتهای زندگی بهتری بهوجود بیاورد ولی خیلیها هم نمیخواهند بروند. چون احساس مسئولیت نسبت به بیمارانشان دارند یا چون اعضای خانوادهشان اینجا هستند.
لحظهای به فکر فرو میرود و ادامه میدهد: چیزی که باعث میشود آنها بمانند، حس مسئولیت وعلاقه به این حرفه است. خیلی از پرستاران با دل و جان برای بیماران کار میکنند و من هم جزو آنها هستم اما باید بیشتر حمایت بشویم.
در پایان از او میپرسم چه چیزی میتواند شرایط کاری پرستاران را بهتر کند. با کمی تأمل میگوید: بیشتر از همه حمایت از جنبههای روانی و افزایش حقوق و مزایا میتواند شرایط را تغییر بدهد. همکاران باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرند و احساس کمتر جامعه برای تلاشهایشان ارزش قائل است. همیشه میگویم ما هم انسانیم.