گفت و گو با تونی موریسون، نویسنده آمریکایی

هدف سوم؛ جاودانگی خودم

تونی موریسون سال 1931 در اوهایو به دنیا آمد. او با نگارش رساله‌ای با موضوع ویلیام فاکنر توانست مدرک دکتری ادبیات انگلیسی را دریافت کند. نخستین رمان خود با عنوان «آبی‌ترین چشم» را در 1969 نوشت. رمان «ترانه سلیمان» که به سال 1977 منتشر کرد نخستین موفقیت بزرگ را برای وی به ارمغان آورد: او جایزه ملی منتقدان را کسب کرد.
کد خبر: ۲۷۶۸۳۵

غیر از آن او جایزه مهم پولیتزر را در 1987 با نگارش «محبوب» دریافت کرد، اما در 1993 با دریافت جایزه نوبل ادبیات، فصل تازه‌ای در زندگی این نویسنده سیاهپوست آغاز شد.

او اکنون در دانشگاه پرینستون ادبیات داستانی تدریس می‌کند و در ماه‌های اخیر تازه‌ترین رمان خود را با عنوان «یک بخشش» روانه بازار کرده است. تونی موریسون در این گفتگو از زندگی و رمان‌های خود می‌گوید.

آیا نقدهایی را که منتقدان بر آثار شما می‌نویسند می‌خوانید؟

بله، البته.

در این صورت درباره منتقد نیویورک‌تایمز که نقدی بشدت منفی درباره رمان «بهشت» نوشته است چه نظری دارید؟

خب ببینید، گمان می‌کنم در مورد معنا و مفهوم کتاب یا دلیل نگارش آن هر کس نظرگاه متفاوتی دارد. ممکن است کسی بخواهد کتاب را از دید خاص خود بخواند. نقدی که در نیویورک‌تایمز بر این کتاب نوشته شده بود، به غایت غیرستایش آمیز بود. و فکر می‌کنم خوب هم نوشته نشده بود. نقدهای غیرستایش‌آمیز در کوتاه‌مدت [برای نویسنده نقد شده] آزاردهنده است، اما اگر این نقدها بد هم نوشته شده باشند در این صورت ، تأکید می‌کنم، به غایت توهین‌آمیز خواهند بود. منتقد نیویورک‌تایمز برای دقیق خواندن کتاب هیچ وقت صرف نکرده بود.

احساس نمی‌کنید بهتر است گوش به حرف منتقدان ندهید؟

نمی‌توانم.

منظورتان این است که می‌خواهید بدانید در فلان نقد چه گفته شده است؟

می‌دانم که برخی مؤلفان ترجیح می‌دهند توجهی به نقدها نکنند و فکر می‌کنند [مطالعه نقدها] در فرآیند خلاقه آنان تأثیر می‌گذارد، بنابراین یا به نقدها نگاه نمی‌کنند یا این که نقدهای منفی را پالایش می‌کنند، زیرا آنها را برای خود مثل سم می‌دانند. من اینقدر انزوا را نمی‌پسندم. نگاه مردم به ادبیات آفریقایی آمریکایی در این کشور برای من همواره جالب بوده است و من اغلب نقدها و نوشته‌های مربوط به این ادبیات را می‌خوانم. جدال طولانی و دشواری [برای احقاق حق سیاهان] در گرفت و هنوز کارهای بسیاری است که روی زمین مانده است. من بخصوص نقدها و برداشت‌ها درباره ادبیات داستانی زنانه را دنبال می‌کنم و بهترین راه برای چنین کاری خواندن نقدهایی است که بر رمان‌های خودم نوشته‌اند، البته من هرگز کتاب‌هایم را بر اساس نظرگاه‌های دیگران درباره شیوه نوشتن شکل نمی‌دهم. بنابراین نقدها چنین تأثیری بر کار من ندارند. اما به طور کلی من بازخورد هر اثری را جالب می‌دانم و تا به امروز نیز بارها چیزهایی جذاب و غریب در برخی نقدها کشف کرده‌ام.

برخی رمان «بهشت» را زن گرایانه (فمینیستی) خوانده‌اند، شما موافقید؟

به هیچ‌وجه. من هرگز با تبعیت از «ایسم»ها نمی‌نویسم. من رمان‌هایی که در قالب ایسم دسته‌بندی شود نمی‌نویسم.

چرا می‌خواهید از فمینیسم فاصله بگیرید؟

ببینید، من اگر بخواهم در تخیلم تا حد امکان آزاد باشم، نمی‌توانم موضعگیری‌هایی را بپذیرم که در چارچوب‌هایی بسته قرار دارند. هر کاری تا به امروز در جهان ادبیات انجام داده‌ام به منظور توسعه گفتار و نه بستن آن بوده است، من همواره خواسته‌ام درها را باز بگذارم و با چنین هدفی گاه کتابم نیز پایانی بسته نداشته است تا خواننده بتواند تفسیرهایی متعدد در ذهن داشته باشد و تا حدودی ابهام در ذهنش ایجاد شود. من از چنین دسته‌بندی‌هایی بیزارم. فکر می‌کنم این گفته من باعث شود تا برخی خوانندگان ناامید شوند، منظورم کسانی است که توقع دارند من بیانیه‌های فمینیستی بنویسم. به هر حال باید بگویم که من بر پدرسالاری صحه نمی‌گذارم و در عین حال باور ندارم که باید جای آن را مادرسالاری بگیرد. فکر می‌کنم باید در مسیر تساوی گام بگذاریم و درها را به روی همه باز کنیم.

شاید چون شخصیت‌های زن زیادی در این کتاب به چشم می‌خورند آن را فمینیستی نامیده‌اند؟

بله. چنین اتفاقی درباره نویسندگان مرد سفیدپوست نمی‌افتد. هیچ کس نمی‌گوید چرا سولژنیتسین فقط درباره مردان روس می‌نویسد، کسی با او کاری ندارد. اگر آنها کتابی پر از مرد بنویسند و شخصیت‌های زن نقش‌های جزئی داشته باشند...

هیچ‌کس توجهی نمی‌کند. همه همینگوی را که اینقدر با زنان مشکل داشت نادیده می‌گیرند.

درست است، همه نادیده می‌گیرند.

از نظر شما پیکار آفریقایی آمریکایی‌ها امروز به کجا رسیده است؟

اگر منظورتان موفقیت‌های اقتصادی است که برخی آفریقایی آمریکایی‌ها به دست آورده‌اند باید بگویم من از دهه60 میلادی تا به امروز همواره هوادار تغییر بوده‌ام و دوست داشته‌ام آفریقایی آمریکایی‌ها در هر زمینه‌ای چه بورس وال استریت تا جایزه آکادمی ‌اسکار شاهد افزایش شمار آنها باشیم. اگر منظورتان سطح خشونت نژادی در ایالات متحده باشد در این صورت باید اذعان کنم که من اصلا خوش بین نیستم. فکر می‌کنم تلاش‌های آفریقایی آمریکایی‌ها برای دستیابی به حقوق برابر، بازخوردهای منفی داشته است.

بهشت به لوئیز تقدیم شده است. او کیست؟

او بهترین دوست من است و البته خواهر من.

جایی خواندم که رمان بهشت در ابتدا «جنگ» نام داشته است. درست است؟

بله.

چطور شد که آن را تغییر دادید؟

ناشر فکر می‌کرد که این عنوان چندان جذاب نیست.

بسیاری از قصه‌های شما در گذشته‌های دور اتفاق می‌افتند. علت آن را توضیح می‌دهید؟

 برای نگارش رمان «جاز» سراغ روزنامه‌هایی رفتم که ناشران سیاهپوست سال 1926 در نیویورک و جاهای دیگر منتشر کرده بودند

همواره برای من دانستن این نکته جالب بوده است که چگونه گذشته بر حال اثر می‌گذارد و من فکر می‌کنم اگر تاریخ را خوب بدانیم، در فهم زندگی معاصر نیز می‌توانیم موفق باشیم. وانگهی، برای پرورش خلاقیت نیز گذشته بهتر از آینده است.

در این صورت آیا هنگامی‌که بخواهید قصه‌ای درباره گذشته بنویسید مجله‌ها و روزنامه‌های آن دوره را نیز می‌خوانید؟

من مجله‌ها و روزنامه‌هایی را می‌خوانم که مربوط به محل نگارش داستانم باشد تا از این طریق در فضا و گفتمان آن زمان غرق شوم، در حقیقت اخباری را می‌خوانم که برای مردم آنجا مهم بوده است. به عنوان مثال برای نگارش رمان «جاز» من به سراغ روزنامه‌هایی رفتم که ناشران سیاهپوست به سال 1926 در نیویورک و جاهای دیگر منتشر کرده بودند.

بسیاری نوشته‌اند شما در نوشتار همواره از نوعی بداهه بهره می‌گیرید، بخصوص در همین رمان جاز. یعنی شخصیت‌هایی که خلق می‌کنید مسیر زندگی خود را به شما نشان می‌دهند نه برعکس. دوست دارم بدانم آیا از ابتدا که نگارش رمانی را آغاز می‌کنید پایان آن را نیز تصور می‌کنید؟

همیشه وقتی نگارش قصه‌ای را آغاز می‌کنم، از پایان آن خبر دارم؛ زیرا پایان بندی برای من یعنی کل فکری که در یک کتاب دیده می‌شود. در مورد جاز هم باید گفت از نظر فنی نگارش رمانی با فرض بداهه نوشتن بسیار دشوار بود. نویسنده و همچنین خواننده باید در ذهن داشته باشند که همه چیز در اینجا مصنوعی است. هر‌ماجرایی با برنامه قبلی اتفاق می‌افتد، اما باید طوری بنویسی که به نظر برسد برنامه‌ریزی نشده است.

خانم موریسون، برای نگارش یک رمان اغلب از کجا الهام می‌گیرید؟

گاه وقتی مشغول خواندن مطالبی جنجالی در کتاب‌های تاریخ یا روزنامه هستم فکری به ذهنم خطور می‌کند، گاه این فکر واکنشی است به حوادثی که امروز رخ می‌دهند. اما بیشتر چنین مواردی را به عنوان یکی از مفاهیم مندرج در کتابم استفاده می‌کنم و نه به‌عنوان منبع الهام. در مورد الهام گرفتن نمی‌توانم توضیحی بدهم. نویسنده یا می‌تواند بنویسد یا نمی‌تواند و اگر من نویسنده بخواهم منتظر الهام باشم باید اعتراف کنم که نویسنده نیستم.

شخصیت پل در «محبوب» بسیار تأثیربرانگیز است. فکر می‌کنید او دوباره در رمان‌های آینده شما پدیدار شود؟ آیا اصولا علاقه دارید که شخصیت‌های موفق رمان‌های خود را بار دیگر در رمانی دیگر زنده کنید؟

من گاه وسوسه می‌شوم که قصه زندگی شخصیت خاصی را در کتاب‌های آینده‌ام بازنویسی کنم یا ادامه دهم، اما فکر می‌کنم چنین چیزی دامی‌ است که بر سر راه نویسنده قرار می‌گیرد، زیرا او دیگر نمی‌تواند به سراغ موضوعی جدید برود. پل شخصیت مورد علاقه خودم نیز بود زیرا بسیار پیچیده و قدرتمند بود، اما بگذاریم به حال خود بماند!

شما در 1993 جایزه نوبل را کسب کردید. این جایزه چقدر زندگی و شیوه نگارش شما را تغییر داد؟

جایزه نوبل بهترین اتفاقی است که در زندگی یک نویسنده می‌افتد، از این نظر که نوبل بر قراردادها و ناشران شما اثر می‌گذارد، علاوه بر آن خوانندگان کارهای شما را با جدیت بیشتری پیگیری می‌کنند. از طرف دیگر زندگی خصوصی شما نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد (البته تا حدی بستگی به خودتان نیز دارد)، اما در مورد نوشتن باید بگویم که هیچ اثری بر شیوه نگارش شما نمی‌گذارد. جایزه نوبل به شما کمک نمی‌کند بهتر بنویسید، همچنین ممکن است شما پس از گرفتن جایزه طرح‌های آینده خود را با ترس و لرز دنبال کنید. به هر حال جنبه‌های منفی آن خیلی کمتر از جنبه‌های مثبت است!

فکر می‌کنید اگر استعداد نوشتن در وجودتان نبود چه‌‌‌می‌کردید؟

وقتی شروع به تدریس کردم، بسیار هیجان زده بودم. از نظر من هیچ کاری هیجان‌انگیزتر از خواندن کتاب و صحبت درباره آن با دانشجویان نیست. عاشق این کارم و اگر نویسنده نمی‌شدم همین شغل را ادامه می‌دادم.

در پایان آیا هنوز هدفی در زندگی دارید که بخواهید روزی تحقق ببخشید؟

سه هدف دارم. دوتای آن مربوط به رمان‌هایی است که علاقه‌مندم بنویسم و هنوز ننوشته‌ام، سومی‌ جاودانگی است (می‌خندد)، منظورم کتاب‌هایم نیست، خودم را می‌گویم!

مترجم: احمد پرهیزی / منبع: Salon.com

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها