گویی تعداد زیادی از ویتکنگها در آن پایگاه مشغول مقاومت هستند، اما وقتی بعد از تلفات سنگین به داخل آن میرسند، میبینند تنها یک دختر جوان ویتکنگ، در همه آن ساعات با آنها مقابله کرده بود. آنچه کوبریک در این صحنه بیش از قهرمانی آن دختر ویتکنگ در برابر خیل کماندوهای آمریکایی به تصویر کشید، آثار سنگین شکست در چهره تکتک آن سربازان بود. این شاید تکاندهندهترین صحنه تاریخ سینما باشد برای نمایش فروپاشی یک ارتش مجهز تا دندان مسلح، اما متجاوز در برابر ملتی که از سرزمینش دفاع میکرد؛ ملت و سرزمینی که آمریکا مدعی آزادسازی آنها بود. اگرچه هالیوود با ساخت فیلمهای سوپر هیرویی همچون سوپرمن و اسپایدرمن و بتمن و مرد آهنی و کاپیتان آمریکا و اونجرز و ... دهها سال است ادعای آزادسازی و نجات مردم جهان را دارد، اما در ماجراهای واقعی چندان نتوانسته تصاویر جعلی خود را به خورد مردم جهان دهد. بهرغم دهههای متمادی سانسور قتلعام سرخپوستان در سینما و همچنین قرنها کتمان استثمار و بردهکشی از ملتهای آفریقایی که به قربانی شدن بیش از ۲۰۰ میلیون نفر از آنها انجامید، سرانجام بخشی ولو ناچیز از ظلم و ستمی که در حق رنگینپوستان روا داشتند از گوشههای برخی آثار سینمایی بیرون زد؛ اگرچه در آنها هم به گونهای نژادپرستانه، باز رنگینپوستان را درجه دو حساب کردند و خود را منجی و نجاتبخش آنها نشان دادند، از جمله در رقصنده با گرگها (کوین کاستنر)، ۱۲ سال بردگی (استیو مککویین)، جانگوی رها شده (کوئینتین تارانتینو) و.
تجاوز نظامی به ویتنام
اما فیلمهای دیگری هم که درباره تجاوز آمریکا به ویتنام ساخته شدند، کموبیش همین واقعیات را در برداشتند. حتی فیلم پروپاگاندایی همچون شکارچی گوزن، ساخته مایکل چیمینو در سال ۱۹۷۸ (که اسکار بهترین فیلم را دریافت کرد) اگرچه در یک نگاه نژادپرستانه، ویتنامیها را وحشی نشان میداد، اما نتوانست شکست و فرار خفتبار آمریکاییان را در انتهای فیلم به تصویر نکشد. حتی فیلم پیچیده و تبلیغاتی فرانسیس فوردکوپولا در سال ۱۹۷۹ یعنی... و اینک آخرالزمان نیز بهرغم ارائه تصویری کج و معوج و شخصیتی دیوانه و مجنون از سرهنگ مخالف جنگ در ویتنام، اما صحنه حملات دیوانهوار هلیکوپترهای آمریکایی به همراه سمفونی ریچارد واگنر و بمباران روستاهای ویتنام با ناپالم و احساس خوب فرمانده آمریکایی از بوی ناپالم، حکایت اجمالی یکی از ضد بشریترین تجاوزات نظامی تاریخ است.
تریلوژی الیور استون درباره ویتنام
سهگانه الیوراستون درباره ویتنام نیز دستاورد آمریکاییها برای آزادسازی ملتها را جز جنگ و خونریزی و زیرپا گذاردن همه شخصیت انسانی و هویت بشری نشان نداد. او در فیلم جوخه (۱۹۸۶)، اگرچه قصد داشت برخی جنایاتی که در جنگ ویتنام، متوجه سربازان آمریکایی شده را توجیه و آنها را تبرئه کند، اما ناگزیر به توحش افسارگسیخته آن جنگ پرداخت که سربازان آمریکایی علاوه به آتش کشیدن دهکدههای بیدفاع ویتنامیها و قتلعام مردم بیگناه، حتی همرزمانشان را برای نجات خود به دم گلوله سپرده تا از آن مهلکه رهایی یابند.
این واقعیت در فیلم متولد چهارم جولای (۱۹۸۷)، به گونهای تکاندهندهتر به تصویر کشیده شد. در آن فیلم، براساس داستان واقعی ران کوویک، موقعیت متزلزل و جهنمی سربازان آمریکایی در ویتنام را بهخوبی نمایش داده و صحنههای فجیعی که سربازان آمریکایی، زمین و هوا را به رگبار گلوله بسته و حتی خودیها را هم به قتل میرساندند، در برابر چشمان تماشاگر قرار گرفت.
در قسمت سوم از این تریلوژی یعنی فیلم زمین و آسمان (۱۹۹۳)، الیور استون یکی دیگر از معانی ادعای آمریکاییها برای آزاد کردن مردم ویتنام را در قاب دوربینش قرار داد؛ خیل زنهایی که توسط سربازان آمریکایی مورد تعرض قرار گرفته بودند و حالا خود و بچههایشان، در موقعیتی دوگانه و متعارض، هیچگونه هویت مشخصی نداشتند.
حرارت چند میلیون درجه، همه چیز را به بخار تبدیل کرد بهجز چند تصویر در برخی آثار مستند جنگی، فیلمی در هالیوود ساخته نشد که بمباران اتمی هیروشیما را به تصویر بکشد و این هولوکاست تاریخی در لابهلای فیلمهای سانتیمانتال و تبلیغاتی گم شد. حتی در هالیوود پس از سالها در ۲۰۱۲، فیلمی به کارگردانی پیتر ویر استرالیایی به نام امپراتور ساخته شد که در آن خود ژاپنیها، درواقع گناهکار اصلی نمایانده شدند و امپراتورشان در خطر اعدام قرار گرفت. شاید تنها در فیلم هیروشیما عشق من، ساخته آلن رنه در سال ۱۹۵۱ بود که مارگریت دوراس، نویسنده معروف فرانسوی به گونهای رازآمیز و شعرگونه برزمینه داستانی دیگر، سخن از فاجعه هیروشیما به میان آورد.
اما الیور استون در مستند ۱۰قسمتی داستان ناگفته ایالات متحده، از پسزمینهها و پیشزمینههای فاجعه هیروشیما و ناکازاکی گفت که در ساعت ۸و۱۵دقیقه صبح روز ۶ آگوست ۱۹۴۵، انفجار اولین بمب اتمی شهر هیروشیما را با خاک یکسان کرد؛ بمبی که با حرارتی معادل چند میلیون درجه برای چند ثانیه برفراز هیروشیما، آسمان را به آتش کشید و ناگهان همه چیز بخار و به خاکستر تبدیل شد.
بمباران توکیو: ۲۰۰ هزار نفر در آتش سوختند
در سینمای هالیوود، هیچ فیلم سینماییای درباره جنایت بیسابقه آمریکاییان در بمباران توکیو با ناپالم طی جنگ جهانی دوم ساخته نشد. فیلمهایی مانند از اینجا تا ابدیت، فرد زینهمان در سال ۱۹۵۳ (که ۸هشتجایزه اسکار هم دریافت کرد) یا فیلم پرل هاربر ساخته مایکل بی (۲۰۰۱) یا میدوی به کارگردانی رولند امریش (۲۰۱۹) و ... از آن قتلعام فجیع هیچ سخن نگفته و تنها به دفاع ناگزیر آمریکاییان اشاره کردند.
اما فیلم مستند مه جنگ به کارگردانی ارول موریس (۲۰۰۳) با تصاویر و فیلمهای بهجا مانده از آن واقعه، نشان داد در تاریخ ۹و ۱۰مارس ۱۹۴۵، ۳۴۶بمبافکن B-۲۹ به توکیو حمله کردند و ۱۷۰۰نفر، بمب آتشزا با ماده ناپالم بر سر مردم توکیو فرو ریختند. این حملات هوایی از جمله ویرانکنندهترین حملات هوایی تاریخ به شمار آمدند که طی آنها حدود ۲۰۰هزار نفر از مردم توکیو کشته شدند.
ژنرال رابرت مک نامارا- که در آن زمان از فرماندهان نیروی هوایی ایالات متحده بود و در پایان جنگ نیز مدال افتخار دریافت کرد- در همان فیلم مستند مه جنگ درباره بمباران توکیو گفته: «.. این قطعا یک جنایت جنگی بود و مسئولان آمریکایی میبایست به خاطر این جنایت جنگی در یک دادگاه بینالمللی محاکمه میشدند. آنها میدانستند خانههای توکیو از چوب ساخته شده و اصلا توکیو یک شهر چوبی است و تنها بمبی که میتوانست آن شهر چوبی را به ویرانی کامل بکشاند، بمبهای آتشزای ناپالم بودند که به چوبها چسبیده و همه را میسوزاندند. آنها در یک روز همه مردم توکیو را در آتش زندهزنده کباب کردند. این از جنایت اتمی هیروشیما و ناکازاکی هم دردناکتر بود. همه سوختند، همه ...»
کودتاها و تجاوزات نظامی با ادعای آزادی ملتها
اگرچه هالیوود درباره جنگ کره، ویتنام و جنگهای جهانی که ارتش ایالات متحده آمریکا در آنها حضور داشت، ولو با تحریف و سانسور فیلمهای متعددی تولید کرد، اما درباره کودتاهای نظامی که در دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی، در آمریکای لاتین و آفریقا، با ادعای آزادی ملتها انجام شد، فیلمی جلوی دوربین نبرد.
کودتاهایی که با سرنگونی دولت مردمی گواتمالا در سال ۱۹۵۴ شروع شد و سپس دولتهای مردمی برزیل (۱۹۶۴)، آرژانتین (۱۹۶۶)، پرو (۱۹۶۸)، بولیوی (۱۹۶۹) و اروگوئه (۱۹۷۳) را توسط عوامل و عناصر آمریکایی سرنگون کرده و حکومتهای نظامی را جایگزین آنها کردند.
در سپتامبر ۱۹۷۳ نیز حکومت مردمی سالوادور آلنده در شیلی با توطئههای مختلف از جمله اعتصاب کامیونداران و زنان قابلمه به دست و شرکت ITT توسط ژنرال پینوشه از عوامل سازمان سیا ساقط شد و در تمام این کودتاها مقامات آمریکایی هدف خود از کمک به کودتاچیان را تلاش برای آزاد کردن کشورهای یاد شده و مردم آنها ذکر کردند.
اما به جای هالیوود، کشورهای دیگر، فیلمهایی درباره برخی از این کودتاها ساختند که جنایات کودتاگران با حمایت آمریکا را به تصویر میکشیدند. فیلمهای شب روی شیلی (سباستین آلارکون- ۱۹۷۷)، نبرد شیلی (پاتریشیا گازمن- ۱۹۷۵)، حکومت نظامی (کاستاگاوراس- ۱۹۷۲) درباره اروگوئه و ... از جمله همین آثار بودند. سال ۲۰۰۲، مجموعهای مستند از ۱۱فیلمساز با ۱۱فیلم ۱۱دقیقهای به یاد حادثه ۱۱سپتامبر ساخته شد که یکی از آنها ساخته کن لوچ (فیلمساز معروف انگلیسی) درباره واقعهای بود که حدود ۳۰سال قبل در ۱۱سپتامبر ۱۹۷۳ در شیلی اتفاق افتاده و حکومت آلنده را توسط کودتای آمریکایی از میان برداشته بود.
کن لوچ در آن فیلم ۱۱دقیقهای و از زبان یکی از بازماندگان آن کودتا میگفت اگر در ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ و در حادثه برجهای دوقلوی نیویورکی، حدود ۳۰۰۰ نفر کشته شدند، اما در کودتای شیلی و تنها در قتلعام استادیوم سانتیاگو، حدود ۳۰هزار نفر را به گلوله بستند.
تئوری زمین سوخته در جنگ بالکان و عراق
آمریکاییها در جنگ بالکان و در جریان اشغال عراق، بازهم ادعا کردند برای آزادسازی مردم آن سرزمینها لشکرکشی کردهاند، اما در هیچیک از فیلمهایی که عمدتا درباره جنگ ۱۹۹۰ بالکان ساخته شد مثل پشت جبهه دشمن (جان مور) یا سرزمین خون و عسل (آنجلینا جولی) همچنین آثار سینمایی درباره اشغال عراق همچون محفظه رنج (کاترین بیگلو) یا تکتیرانداز آمریکایی (کلینت ایستوود) و حتی در دره اله (پال هگیس) سخن یا تصویری از سلاح جدید مرگبار آمریکاییها به میان نیامد. آمریکاییان در جنگ بالکان و اشغال عراق، از اورانیوم ضعیفشده در بمبها و گلولهها استفاده کردند تا به قول خودشان از میدان جنگ با دشمن، یک زمین سوخته به دست آورند! استفاده از اورانیوم ضعیف شده علاوه بر موثرتر کردن نفوذ گلولههای مختلف اعم از تفنگ، تانک و توپ، به عنوان گیرندههای قوی اورانیوم در بدن قربانیان نیز عمل کرده تا همچون عملکرد بمب اتمی، این بار در یک فاصله زمانی طولانی، نسل یک سرزمین و ملت را از بین برده و زمین سوخته حاصل آورند.