به گزارش خبر آنلاین ،حافظ ناظری معتقد است منتقدان آلبوم «ناگفته» که با استقبال بسیار خوبی نیز در جهان مواجه شد، به دلیل ناتوانی در تولید اثری مشابه روی به انتقاد مخرب آوردهاند. او از تولید آلبومی متفاوت در آیندهای نزدیک خبر و همچنین وعده داد پس از انتشار این اثر، شمشیر را برای منتقدانش بیرون خواهد کشید. گفتوگوی «شهروند» با حافظ ناظری را در ادامه میخوانید:
گفتوگو را از وضع فعلی موسیقی سنتی ایران آغاز کنیم. بهعنوان یکی از موزیسینهای نسل جدید موسیقی سنتی، شرایط کنونی این حوزه از موسیقی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهنظر من یکی از مسائل مهمی که امروز در موسیقی سنتی باید بررسی و آسیبشناسی شود این است که چرا همه خوانندههای نسل نو سعی میکنند شبیه یکی از خوانندگان قدیمی بخوانند. اگر آوازخوانی مانند او کار دشواری است، پس چگونه این همه جوان توانستهاند چنین کاری را انجام دهند و صدایی مشابه داشته باشند اما هیچکس پیدا نمیشود که ادعا کند میتواند مانند طاهرزاده یا شهرام ناظری آواز بخواند یا حتی مثل علیاکبر شهنازی تار بزند؟ اگر انجام هر کاری ساده بود، درحال حاضر یکسری از علوم و تکنولوژیهای خاص در اختیار یکسری کشور معدود نبود و همه کشورها میتوانستند به این فناوریها دستپیدا کنند. من اوضاع موسیقی سنتی را خوب نمیبینم و شرایط هر روز هم بدتر میشود، تا همین چند سال پیش سالنهای کنسرت مملو از جمعیت بودند اما این روزها درصد استقبال مردم افت چشمگیری داشته است.
فکر میکنید دلیل کاهش مخاطبان کنسرتهای موسیقی سنتی چیست؟
علت این موضوع، کارهای ضعیفی است که هنرمندان فعال در این حوزه ازجمله من به مخاطب ارایه دادهایم، به همین خاطر دیگر کسی تمایلی برای حضور در سالنها و تماشای آثار خوانندگان و نوازندگان موسیقی سنتی ندارد.
شما به خوانندگی و نوازندگی خاص افرادی مانند طاهرزاده و شهنازی اشاره کردید. ویژگی متمایز این اساتید در چه بود؟
علیاکبر شهنازی تنها فردی در موسیقی است که او را قبول دارم و البته با صراحت میگویم که الگوی من در نوازندگی است. تعجب میکنم چطور افرادی که حالا هر یک از اساتید موسیقی سنتی در آواز و سازهای مختلف محسوب میشوند، از دانش و مهارت شهنازی بهدرستی بهره نبردهاند زیرا نوازندگی، دنیای کاملا متفاوتی از خوانندگی دارد. نوازندگی دیگر به استعداد و توانایی ذاتی ارتباط ندارد، بلکه با تمرین و پشتکار زیاد میتوان آنچه را که استاد میگوید، فرا گرفت.
بسیاری از موسیقیدانان چه در عرصه سنتی و چه در حوزه پاپ معتقدند ذائقه شنیداری مخاطبان موسیقی تغییر کرده است. با این توصیف فکر میکنید سبک و نوع نوازندگی شهنازی همچنان بتواند مردم را به سمت موسیقی سنتی بکشاند؟
موسیقی سنتی ما به نوعی موسیقی کلاسیک محسوب میشود و اینگونه نیست که انتظار داشته باشیم عموم مردم با آن ارتباط برقرار کنند. این گونه از موسیقی مخاطبی اهل علم و تفکر دارد.در همه جای دنیا همینطور است و اکثرا افراد مسن برای تماشای ارکسترهای سمفونیک به سالنها میروند. اگر امروز من بهعنوان یک پسر ١٠ساله به دانشگاه تهران بروم تا موسیقی سنتی یاد بگیرم، استادی که میخواهد به من موسیقی یاد بدهد، کیست؟ چه چیزی برای من مینوازد؟ چطور توقع دارم آن بچه ١٠ساله را جوری تربیت کنند که ٢٠سال بعد علیاکبر شهنازی دومی در زمان خود بشود؟ چنین چیزی غیرممکن است! اگر ما نتوانیم موسیقی را بهدرستی از نسلی به نسل دیگر انتقال دهیم، موسیقی میمیرد. درحال حاضر چند خواننده داریم که بتوانند در حد نسل گذشته فقط یک ربع آواز بخوانند؟
نقش خود را بهعنوان یک آهنگساز، نوازنده و خواننده برای حل این بحران چگونه میبینید؟
من فکر میکنم نقش من خیلی مهم است چون بالاخره آشنایی خیلی عمیقی با موسیقی جهان دارم و با آنها زندگی کردهام. تمام آوازهای طاهرزاده یا نکیسا را از حفظ میدانم و حالا درحال انجام کار بعدی خود هستم که البته نمیخواهم بگویم چیست. سعی کردم تمام آوازهای خوانندگان توانای نسل گذشته را در حد توانایی خود زنده کنم.
به «ناگفته» برسیم. وقتی این اثر را منتشر میکردید، حدس میزدید با واکنشهای منفی روبهرو شوید؟
بله. میدانستم چه نقدهایی به من خواهد شد و البته این را هم میدانستم که چه جوابهایی به منتقدان بدهم، به خاطر اینکه آلبوم «ناگفته» ٥٠سال از زمان خود جلوتر است و متعلق به دوران حاضر نیست، یعنی اگر بخواهم آن را نت به نت آنالیز کنم میتوانم به جرات بگویم هیچ چیز از این اثر در ایران درک نشد. مثلا در ابتدا این کار با تکنوازی «ویولنسل» شروع میشود که برای خود زبانی جهانی و تازه دارد چون اثری کاملا کلاسیک است و درون آن از ظرافتها و حرکتهای شرقی پر شده که زبان موسیقی امروز جهان است. جهانی که شرق و غرب آن یکی شده و تصویری کامل از دنیاست. چطور میتوانستم توقع داشته باشم، کسی آن را درک کند؟ برای مثال یک نوع برخورد با دستگاه نوا در این اثر وجود دارد و با وجود اینکه هیچ فرمولی از دستگاه نوا در آن نبود ولی روح دستگاه نوا در وجودش قرار داشت و آمیختهای با موسیقی جهانی بود. مدلاسیون و آکورد داشت و تکنیکهای ساز «ویولنسل» را گسترش میداد. کدام نوازنده میخواست این موارد را در ایران درک کند؟
بههرحال قرار بود شما این اثر را در ایران هم منتشر کنید. اگر آگاه بودید کسی در ایران آن را درک نمیکند، چرا اصلا چنین کاری را انجام دادید؟
گاهی شما یک اثر موسیقایی تولید میکنید برای اینکه فروش بالایی داشته باشد. زمانی هم شما اثری خلق میکنید تا سطح تفکر جامعه را بالا ببرید. همین که من در ایران، چراغی در دل دو نفر روشن کرده باشم، برایم کافی است. در هر صورت «ناگفته» شاید یکی از تنها آثار موسیقی کل دنیا باشد که هم در آواز، هم در آهنگسازی و هم نوازندگی تغییر به وجود میآورد. ممکن است تغییر ضعیفی باشد و کسی هم آن را قبول نداشته باشد اما این اثر جزو معدود آثاری است که در هر سه زمینه کار کرده است. مشابه آهنگسازی این کار را هم حداقل تا به حال هیچکس نشنیده است. خیلی محکم میگویم دو جمله از سهتاری را که من در «ناگفته» زدهام، پیش بهترین استاد سهتارنوازی ایران ببرید تا بگوید من آن را چطور زدهام. مطمئن هستم نمیتواند به شما جواب بدهد. نمیدانم بهترین نوازنده سهتار حال حاضر ایران کیست اما خواهش میکنم دو جمله که در نوازندگیهای سهتار «ناگفته» است را انتخاب کنید و نزد بهترین نوازنده سهتار حال حاضر ایران ببرید و از او بخواهید که برایتان بگوید آنها چطور نواخته شدهاند. حتی نمیخواهم مثل آنها یا با آن سرعت بزند. گاهی شما یک اثر موسیقایی تولید میکنید که آن را بر حسب سلیقه نمیپذیرند. مثلا شما میگویید من عاشق صدای شهرام ناظری هستم و از صدای محمدرضا شجریان خوشم نمیآید. یکی دیگر میگوید من عاشق صدای شجریان هستم و از ناظری خوشم نمیآید اما زمانی شما میگویید «شجریان بلد نیست آواز بخواند ولی ناظری استاد است» یا برعکس «ناظری بلد نیست آواز بخواند و شجریان استاد است» اینجا جایی است که یقهتان گرفته میشود و از شما پرسیده میشود، چرا بلد نیست آواز بخواند؟ اینجا از بحث نظری بیرون میآید و وارد بحث تکنیکال میشویم. اینکه فلان خواننده بلد نیست، آواز بخواند، یعنی ردیف بلد نیست، جملهبندی نمیداند یا به خوبی تحریر نمیزند. «ناگفته» هم دو قسمت دارد؛ یک بار میگویید «خوشم نیامد و حافظ چقدر مزخرف ساز زده است و سرم رفت» یا «صدایش چقدر بد است.» یک موقع هم میگویی «حافظ سهتار زدن بلد نیست» یا «این چیست که خوانده است»، شما باید به صورت علمی بگویی اشکالش چیست. مثلا بگویی «خارج خواندهای» یا «ژوست نیست.» شما وقتی وارد بحث و نقد فنی میشوی باید عملی حرف بزنی. داستان کار من هم این بود که «ناگفته» اصلا درک نشد.
موافق هستید که حواشی زیاد پیرامون «ناگفته» روی نظر مخاطبان و اهالی موسیقی تأثیر منفی گذاشت؟
نه، اصلا. مگر حواشی میتواند یک اثر هنری را از بین ببرد؟ این حرفها الکی است و به کار ربطی ندارد. اتفاقا حواشی کمک میکنند تا کارها بهتر شنیده شوند. اسم «ناگفته» مفهوم بسیار عمیقی دارد. فکر میکنید چرا اسمش را گذاشتم «ناگفته»؟
خودتان بگویید چرا؟
بهخاطر همین سوالهایی که شما امروز از من میپرسید! «ناگفته» هنوز هم «ناگفته» است. این اسم را انتخاب کردم تا یک روزی جواب شما را بدهم.
«ناگفته» محصول چه دورانی است و چند سال روی این اثر کار کردید؟
«ناگفته» داستانی طولانی دارد. دنیای امروز بهگونهای شده که ما خیلی از حرفها را میزنیم و سپس بهسادگی از آنها رد میشویم. دنیا خیلی بسط پیدا کرده اما گفتن تا عملکردن خیلی فرق دارد. در دنیای ایران هم متاسفانه همه بیشتر اهل حرفزدن هستند و تا نقطه عملکردن فاصله زیادی دارند. من خودم را یک منتقد میدانم و خیلی هم خشن هستم. شما نمیتوانید بهعنوان منتقد چیزی را که نمیفهمید، نقد کنید. اگر کسی میخواست «ناگفته» را نقد کند باید بهطور مثال بهترین نوازنده ایران میآمد و از لحاظ نوازندگی ساز «ناگفته» را نقد میکرد اما زمانی هست که من نمیتوانم کاری را خودم انجام دهم و بعد میآیم نقدش میکنم! متوجه حرفم میشوید؟ نقدهایی که نسبت به من و «ناگفته» مطرح شد، کاملا احساسی بود حتی آهنگسازان بزرگی که آن را نقد کردند، کاملا احساسی حرف زدند، به خاطر همین بود که جوابهای من برای دیگران سنگین تمام شد، چون آنها احساسی نقد کردند اما من تکهتکه نتهای موسیقی خود را چاپ کردم و حرف زدم. آنها باید علمی حرفشان را میزدند، درحالیکه من این کار را کردم. ممکن است جوابهایم تند بوده باشد، مثلا گفته بودند «دیسونانس» آن کجاست؟ من هم گفته بودم «یا گوشتان نمیشنود یا مشکل دیگری دارید! اینها نتهایش هستند و همگی دیسونانس هستند.»
با توجه به تجربههایتان پس از انتشار این آلبوم، اگر قرار بود حالا «ناگفته» منتشر شود، باز همین راه را میرفتید؟
دقیقا همین راه را میرفتم. من از آن دست آدمهایی هستم که هیچ وقت برای کارهایی که میکنم، تاسف نمیخورم، چون خیلی با منطق تصمیم میگیرم و انجامش میدهم. یکی، دوسال دیگر صبر کنید و این اتفاقات هم یادتان باشد، بعد ببینید که چطور ممکن بود موجودی در ایران پیدا بشود و بدین شکلی که من سهتار زدم، بنوازد یا آنطور که من آهنگ ساختهام، آهنگسازی کند یا به آن شیوهای که من خواندهام، آواز بخواند. هر سه اینها در یک مجموعه، به نظرم چیزی بسیار ویژه است.
منظور شکل ارایه کارتان بود...
اگر قرار بود درحال حاضر این اثر منتشر شود، شاید برای «ناگفته» تبلیغ میکردم. تمام حرفهایی که در مورد من میزنند و میگویند که تبلیغات زیادی کردم، درست نیست. «ناگفته» من تنها اثری بود که یک ریال هم خرج تبلیغاتش نشد. همان موقع در کنار کار من، آثار عزیزانی منتشر شد که هفتهها در سایتها بیشترین حجم را در بالای صفحه گرفته بودند اما «ناگفته» یک تبلیغ کوچک در آن صفحه داشت. آن پول تنها هزینه تبلیغات «ناگفته» بود. جالب است که من یک عکس ساده در اینستاگرام با دوستم میگذارم، جنجالساز میشود. نمیدانم من باید عکس پیاز در صفحهام بگذارم؟! عکس درخت بگذارم؟! هر کاری میکنم به تبلیغات و فتوشاپ معنی میشود. به تازگی باید بیایم اندازه قدم را هم ثابت کنم و بگویم قدم چند سانتیمتر است! ببینید چه فضایی علیه من درست شده بود. البته این موارد دلیلی است بر اینکه من مورد توجه قرار گرفتهام و یکسری آدم هستند که شبوروزشان با فحش دادن به من میگذرد.
خیلی جالب است؛ شما هنرمندانی که از خانواده اهالی موسیقی هستید بیشتر مورد انتقاد قرار میگیرید. مثلا شما، همایون شجریان یا خانواده پورناظری زیر تیغ بیشترین نقدها قرار دارید...
فکر نمیکنم اتفاق خاصی برای آنها بیفتد، مثلا آقای حسین علیزاده در یک جشن روی سن رفتند و علیه من حرف زدند. تصور نمیکنم چنین برخوردی برای همایون یا سهراب و تهمورس رخ داده باشد.
البته حسین علیزاده انتقاداتی را به همایون شجریان نیز وارد کرد...
بله. اما بعد آمد و گفت «همایون مثل پسرم است و عاشقش هستم» اما علنا علیه من روی سن حرف زد. این نشان میدهد داستان من خیلی عمیقتر است، به خاطر اینکه همایون مثل نهر آب روانی است که خیلی ساده آوازی را میخواند و میرود اما کار من تفاوت زیادی دارد و پر از حرف است. فکر میکنم منتقدان «ناگفته» خیلی خوب میفهمند من چه کار کردهام. این همه آلبوم به بازار میآید، پس چرا آقای ایکس علیه دیگر موسیقیدانانی که این همه کار منتشر میکنند، حرفی نمیزند! به این دلیل که یک جایی در ضمیر ناخودآگاه خود میداند من چه کار کردهام اما نمیتواند این موضوع را بپذیرد زیرا میخواست خودش این کار را انجام بدهد اما نتوانسته است. جالب است که در یک قسمت از فیلم «آمادئوس»، وقتی «آنتونیو سالیری» میخواهد «موتزارت» را از بین ببرد، نزد خدا دعا میکند و میگوید «من هر چه از تو خواستم به او دادی پس من نابودش میکنم.» به نظرم این دیالوگ خیلی شبیه داستان من است، چون منتقدان «ناگفته» یک جایی در وجودشان میفهمند که در این اثر چه اتفاقی افتاده است ولی چارهای ندارند جز اینکه نقدش کنند. این یک نکته روانشناسی است که در تمام دنیا هم اتفاق میافتد. وقتی شما پشت چیزی هستی، از آن انتقاد میکنی چون اگر میخواستی انتقاد سازنده کنی، یادداشتی مینوشتی با این مضمون که مثلا پسرم حافظ به تو تبریک میگویم، بالاخره در حد و توان خودت افتخاری برای ایران آوردی. فلان آوازت چقدر جالب بود یا چه نوازندگی جالبی داشتی اما «ای کاش که مثلا گروه کُر این کار را بهتر میخواند» یا «ای کاش با پدرت مشورت میکردی و بهتر آواز میخواندی» یا «ای کاش سازت در فلانجا کوک بود.» مثلا «من به تو خیلی امید دارم و برو بیشتر کار کن. انشاءالله که کارهای بهتری انجام دهی.» این میشد یک نقد سازنده از یک استاد، نه اینکه از اول تا آخر فحش بدهی و بعد هم پایینش بنویسی «خواستم او را راهنمایی کنم!» اینجا به جامعه توهین میکنی، پس من هم میآیم با تو برخورد میکنم. حالا هر کسی که میخواهی باش. اگر در مورد قسمت موسیقی حرف نزده بودی، من دهانم را باز نمیکردم اما وقتی خودت را خراب میکنی و میگویی «دیسونانس» آن کجاست، من هم جوابت را با لحن تندی میدهم. من اصلا نمیتوانم با همچین آدمی حرف بزنم، چون او متعلق به جهان دیگری است. معلوم است که همه این نقد، غرض و ناراحتی میشود. مشخص است که او دلش میخواهد در شبکه CNN در موردش داستان بسازند اما این اتفاق رخ نمیدهد و ناراحت میشود! نمیخواهم اسم ببرم اما آن آدمی که در مورد موسیقی من حرف میزند، دلیلش این است که قرار بود با من کنسرتهای بزرگی بدهد اما کار را کنسل کردیم. قرار بود من بهعنوان تکنواز در آن کنسرتها باشم...
در مورد چه کسی صحبت میکنید؟
همان کسی که روی سن در مورد من حرف زد، بالاخره قرار بود این آقا هم جزو تور «ناگفته» باشد که این برنامهها به هم خورد. معلوم است وقتی یک منفعت مالی بزرگ از دست میرود باید ناراحت باشی در نتیجه میروی روی سن و طرفداری آن یکی رفیقت را میکنی. بعد که بیرون میآیی، متوجه میشوی شخص دیگری شارژت کرده تا آن حرفها را بزنی. پس نتیجهاش میشود این روابطی که مریض است. دیگر چطور میتوانید توقع داشته باشید پیشرفت کنیم؟ در همان برنامه آقای ساکت در مورد آقای علیزاده حرف زد و گفت: «استاد من در را برایم باز میکرد.» من در حال حاضر در همان سن قرار دارم. آقای ایکس نیز همسن استاد آقای ساکت است. حالا آقای ایکس برای موفقیت من آمده بدون هیچ سندی توهین کرده، درحالیکه دیگری در زمان خود در را برای شاگردش باز میکرده است. اجازه بدهید کار بعدی من منتشر شود، آن زمان شمشیر را بیرون میکشم و ببینید چه بلایی بر سر همه میآورم! البته اگر عمری برایم باقی باشد. من این روند را تغییر میدهم و نمیگذارم اینطور بماند. چراغ را روشن میکنم و نشان میدهم واقعیت چیست و اینکه ما چرا درحال حاضر در این نقطه از موسیقی قرار داریم.
فکر میکنید آن وقت میتوانید فعالیت هم داشته باشید؟
بله، فقط دشمنانم کمی بیشتر از حالا خواهند بود! اتفاق خاص دیگری رخ نمیدهد. مثلا من اگر بخواهم کنسرت بدهم، فکر میکنید چه اتفاقی میافتد؟ همین حالا به شما میگویم که اگر این کنسرتها را برگزار کنم، تمام رسانهها نخست به من فحش میدهند که «این چه بود؟» موزیسینها میگویند: «این که بلد نبود بخواند و ساز بزند!» من چطور میتوانم چیزی را در مورد «ناگفته» ثابت کنم؟ چون یک اثر موسیقایی و اساسا انتزاعی است. همین حالا اگر من در تهران کنسرت بدهم، فکر کردید باید با آرامش خاطر روی استیج بروم؟ معلوم است که نه! من چطور میتوانم به تنهایی و با این کنسرتها تغییر ایجاد کنم؟ وقتی میخواهم روی استیج بروم، نگران موزیسینهایم هستم. وقتی روی استیج مینشینم، میدانم یک مشت دشمن هستند که میخواهند فحشم بدهند. تو چقدر باید رها باشی که بتوانی بیایی و یک موسیقی ارایه کنی که همه را تحتتأثیر قرار بدهی! اگر «مایک تایسون» قهرمان بوکس بودم، میگفتم «میآیم همه را میزنم و تمام میشود میرود» ولی من باید با سازم روی صحنه عشقبازی کنم، به خاطر اینکه ١٥سال در ایران نبودم، یک سد خیلی بزرگ و دیواری بلند در مقابلم ساخته شده است. من نخست باید این دیوار را بشکنم، شکستن این دیوار هم کار راحتی نیست و به این راحتی نمیتوانم آن را بشکنم. من به شما میگویم «میتوانم مثل شهنازی سهتار بزنم.» شما که سهتار زدن من را ندیدی. پس پیش خودت میگویی «او حتما خیال میکند مثل شهنازی ساز میزند». تا اثر جدیدم منتشر نشود و جامعه آن را نشنود، ابهامات برطرف نمیشود. باید دوسالی بگذرد تا تبدیل به بت موسیقی منتقدان بشوم و آن زمان پته آنها را روی آب بریزم. مخاطب حرفم اصلا یک فرد نیست. شجریان با ناظری برای من فرقی ندارد. من به پدرم هم انتقاد میکنم اما انتقاد باید سازنده باشد، نه اینکه از روی تنفر، عقده یا عقبماندگی انجام شود. من فقط یک نکته ساده میگویم؛ بیایید تاریخ موسیقی ایران را باز کنید و ببینید چند نفر را داشتهایم که مثل من در آلبوم «ناگفته» آواز خواندهاند، ساز زدهاند و آهنگ ساختهاند؟ در هر صورت «ناگفته» برای زمان خودش خیلی زیاد بود.
به دلیل همین تمایزها از نوازندگان خارجی در «ناگفته» استفاده کردید؟
باید اسطورهها در «ناگفته» حضور پیدا میکردند، به خاطر اینکه اثری سمبلیک برای ایران بود. برای آلبوم بعدی هدفم این است که موسیقی عمقدار ایرانی یا همان موسیقی با صلابت ایرانی را با یکسری تکنیکها و شگردهای خاص به جوانهای دنیا بیشتر معرفی کنم. این نکته را باید در نظر گرفت که نوازنده با سولیست متفاوت است. البته سولیستها هم در درجات مختلفی قرار دارند. وقتی بیرون را نگاه میکنم، میبینم وضع ما از همه لحاظ خراب است. من آدم ایدهآلگرایی هستم و دلم برای موسیقی سنتی میسوزد. باور کنید در هیچ کجای دنیا وضع اینطور نیست. سوپراستارهای شما همه تقلبی و مثل بادکنک هستند، درحالیکه وقتی در کنار «آنجلینا جولی» مینشینی، میبینی که به هفت زبان زنده دنیا تسلط دارد، فلسفه شرق را حفظ است،، مثل یک خواننده آواز میخواند، شمشیربازی، اسبسواری، بوکس و کاراته را هم فراگرفته است اما سوپراستارهای ایران چنین ویژگیهایی ندارند. طبیعتا چطور میتوان از جامعه ما توقع داشت که یک اثر موسیقایی خوب منتشر شود؟ چطور توقع داریم نقاشی عظیمی در آن خلق شود؟ چگونه توقع داریم فیلم فوقالعادهای در آن ساخته شود؟ اتفاقا هنر در کشور ما هر روز پایینتر میرود. به خدا آرزوی من موفقیت تکتک این بچههاست. همان زمانی که آلبوم «چرا رفتی» همایون شجریان بیرون آمده بود، خانمی با من مصاحبه کرد و گفت: «آقای علیزاده گفته این کار پاپ است. نظر شما چیست؟» میخواست من حرف منفی بزنم اما گفتم «این حرفها چیست که پاپ است یا راک! یک اثر موسیقایی این توانایی را داشته که در قلب مردم جا پیدا کند. معلوم است که کار خودش را کرده است. حالا میخواهد پاپ باشد یا سنتی و راک یا بلوچی، به کسی چه مربوط است؟ این اثر در دل مردم نفوذ کرده است. من هم به هر کسی که این کار را کرده است، تبریک میگویم.» خانم مصاحبهکننده گفت: «یعنی شما «چرا رفتی» را قبول دارید؟ گفتم «من مهم نیستم، بلکه مهم مردم هستند که این اثر را پذیرفتهاند و خیلی هم به آن علاقه دارند. باید به دوستان سازنده اثر تبریک گفت. اگر ناراحت هستید، شما هم بروید یک کار مثل آن بسازید». من گفتهام که «هیچ کس رقیبم نیست!» نه اینکه چون از بقیه بهتر هستم، پس رقیب ندارم، بلکه کاری که میکنم منحصربهفرد است. راه من با همه جداست و با کسی هم رقابتی ندارم که بخواهم غرضورزانه حرفی بزنم. اگر هم چیزی میگویم از روی دلسوزی است، چون نهایتش این است که ١٥سال در ایران نبودم و ١٥سال دیگر هم میروم دوباره کارم را در آنجا انجام میدهم و مشتی افتخار برای ایران میآورم، البته باز به من فحش میدهند و میگویند: «دروغ میگوید.» من میبینم که این راه در موسیقی به ناکجاآباد ختم میشود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد